[ و فرمود : ] از خدا بترسید ، ترسیدن وارسته‏اى که دامن به کمر زده و خود را آماده ساخته ، و در فرصتى که داشته کوشیده و ترسان به راه بندگى تاخته و نگریسته است در آنجا که رخت بایدش کشید و پایان کار و عاقبتى که بدان خواهد رسید . [نهج البلاغه]
همیشه عاشق
از یک دوست
دوشنبه 89 دی 13 , ساعت 2:9 عصر  

بی کسی ام را با باد قسمت خواهم کرد، به او خواهم گفت

راز عشق دیرینه ام را

با او خواهم ماند تا دورها

با او خواهم رفت تا سرزمین نورها

در او فریاد می کشم غزل غمین خود را

با او حیران می شوم در تاریکترین لحظات دیرینه ام

با او گم می شوم تا از یاد ببرم تیشه هایی را که بی رحمانه

بر دلم نواختی و ببخشم تو را به خاطر آزردن قلب رنجورم...

 

                                     .قاصدک


نوشته شده توسط تسنیم محمدی | نظرات دیگران [ نظر] 
شیخ انصاری و دام شیطان
دوشنبه 89 دی 13 , ساعت 2:9 عصر  



یکی از شاگردان شیخ انصاری (ره) نقل کرده است که

دیدم شیطان طناب های بسیاری به دست داشته و در بین

آنها طناب ضخیمی در دست دارد .

از او پرسیدم : اینها چیست ؟

پاسخ داد : به وسیله اینها بنی آدم را به سوی خود

می کشانم و آنها را وادار به معصیت می نمایم .

از او پرسیدم : طناب ضخیم برای کیست ؟

پاسخ داد : برای استادت شیخ انصاری که دیروز او را تا بازار

بردم ولی آن را پاره کرد و برگشت .

از او پرسیدم : پس طناب من کدام است ؟

پاسخ داد : تو احتیاج به طناب نداری و حرف شنو هستی .


نوشته شده توسط تسنیم محمدی | نظرات دیگران [ نظر] 
گل فروشی
پنج شنبه 89 دی 9 , ساعت 1:16 صبح  

مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .

وقتی از گل فروشی خارج شد ? دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟

دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا? من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.

وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست!

مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید? بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد? به گل فروشی برگشت? دسته گل را پس گرفت و 200 کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.

شکسپیر می گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن


نوشته شده توسط تسنیم محمدی | نظرات دیگران [ نظر] 
وقت مردن من...
پنج شنبه 89 دی 9 , ساعت 1:16 صبح  

می دانستم

خبر را باید به آرامی گفت

که شنیدن آن

اثری دارد به اندازه تیزی نوک خنجر

به پوست ببری مرده

می دانستم که باید

فریادت بزنم

اما هیچ وقت

مردنم را نفهمیدم

 


نوشته شده توسط تسنیم محمدی | نظرات دیگران [ نظر] 
صدام نکن
پنج شنبه 89 دی 9 , ساعت 1:16 صبح  

صدام نکن نگو واسم میمیری

به دروغ نگو به عشق من اسیری

دیگه نگیر از این و اون سراغم

نگو می شی تو تاریکی چراغم

نگو تو بازیهای این زمونه

حالا همه دنیا واست خزونه

نگو یه دل دارم هنوز یه رنگه

من می دونم اون دلتم یه سنگه

خیال نکن با التماس و گریه

دادی دل سیاهتو به هدیه

گرچه هنوز دل به کسی ندادم

برو که از نبودن تو شادم

 


نوشته شده توسط تسنیم محمدی | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

همیشه عاشق

تسنیم محمدی
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 3 بازدید
بازدید دیروز: 10 بازدید
بازدید کل: 47484 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

تنها
صدف جون [6]
چت روم [4]
[آرشیو(3)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
تنهایی[2] .
نوشته های پیشین

دی 89
آذر 89
فروردین 90
لوگوی وبلاگ من

همیشه عاشق
لینک دوستان من

اگه باحالی بیاتو
TOWER SIAH POOSH
آقاشیر
جام جهان نما
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
عشقی
فریاد بی صدا
بهترین اسلحه:عشق
من هیچم
حدائق ذات بهجة
کلاهبردران، معرفی کلاهبرداران و شیادان و شگردها و شماره تلفن شان
پویا (عشق مرده)
یاسی جون
صدف جون
سعید
تسنیم تنها (وبلاگ 1)
امیر
سحر جون
الهام
زندگی
یادها تنها
رضا
ناشناس
سامی وروجک (وبلاگ 1)
کوروش
صفحات اختصاصی


موسیقی وبلاگ

اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شهرعشق???
عمر مجنون
در پی لیلی
سورپرایز عجیب عروس برای مادر شوهر!!
رفت ....
[عناوین آرشیوشده]