هر که عاشق شد جفا بسیار میباید کشید
بهر یک گل منت صد خار میباید کشید
من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل
بخت بد بین از اجل هم ناز می باید کشید!!!!!
میدونی وقتی خدا
داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟
جایی که میری مردمی داره که می شکننت نکنه غصه بخوری
من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی .
توکوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جا بدی،
اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی
پیشم
یکی از شاگردان شیخ انصاری (ره) نقل کرده است که
دیدم شیطان طناب های بسیاری به دست داشته و در بین
آنها طناب ضخیمی در دست دارد .
از او پرسیدم : اینها چیست ؟
پاسخ داد : به وسیله اینها بنی آدم را به سوی خود
می کشانم و آنها را وادار به معصیت می نمایم .
از او پرسیدم : طناب ضخیم برای کیست ؟
پاسخ داد : برای استادت شیخ انصاری که دیروز او را تا بازار
بردم ولی آن را پاره کرد و برگشت .
از او پرسیدم : پس طناب من کدام است ؟
پاسخ داد : تو احتیاج به طناب نداری و حرف شنو هستی .
بی کسی ام را با باد قسمت خواهم کرد، به او خواهم گفت
راز عشق دیرینه ام را
با او خواهم ماند تا دورها
با او خواهم رفت تا سرزمین نورها
در او فریاد می کشم غزل غمین خود را
با او حیران می شوم در تاریکترین لحظات دیرینه ام
با او گم می شوم تا از یاد ببرم تیشه هایی را که بی رحمانه
بر دلم نواختی و ببخشم تو را به خاطر آزردن قلب رنجورم...
.قاصدک
تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی
از سکنه افتاد.
او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر
چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند،
اما کسی نمی آمد.
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها
کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و
داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.
اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود،
به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است
و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن
افتاده و همه جیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه درجا خشک اش زد............ فریاد زد:
"" خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟""
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک
می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد.
مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید:
شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟
آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم.
وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است.
ولی ما نباید دلمان را ببازیم..........
چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است.
پس به یاد داشته باش ، در زندگی اگر کلبه ات سوخت
و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد
که عظمت و بزرگی خداوند را به کمک می خواند