می دانستم
خبر را باید به آرامی گفت
که شنیدن آن
اثری دارد به اندازه تیزی نوک خنجر
به پوست ببری مرده
می دانستم که باید
فریادت بزنم
اما هیچ وقت
مردنم را نفهمیدم
هرگز دستی رو نگیر وقتی قصد شکستن قلبش رو داری
هرگز نگو برای همیشه وقتی می دونی جدا میشی
هرگز نگو دوسش داری وقتی که بهش اهمیت نمیدی
هرگز درباره احساست حرف نزن وقتی که واقعاً وجود نداره
هرگز به چشماش نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری
هرگز بهش سلام نکن وقتی می دونی خداحافظی در پیشه
هرگز به کسی نگو تنها اونه وقتی تو ذهنت به دیگری فکر می کنی
هرگز قلبی رو قفل نکن وقتی کلیدش رو نداری
هرگز به این آسونی ها از دستش نده
شاید هیچ وقت کسی رو پیدا نکنی که اینقدر دوست داشته باشه...