مرگ در قلب من است مرگ در ذهن من است
مرگ هم راز و هم اواز من است لحظه ای از بدنم دور نمی گردد...
پیش من جفت من است من همیشه به همه
می گفتم: نکند ترس به دل راه دهید از مردن و هنوزم
به همین معتقدم زندگی مثل گلیست که سر قبر عزیزی
رویید و تو ان را چیدی پس تو هم یک مرگی یا که چون
شعله ی شمع وسط راه سراشیبی باد باد هم یک
مرگ است مرگ همچون سنگیست که رها می گردد
از سر انگشت پسر بچه ی شاد شیشه ی پنجره ی خانه ی
دل میشکند سنگ هم یک مرگ است و پسر بچه خدا... مرگ
همچون ایست که خدا در وسط بازی مشروط قمار شرط ان
عمر بشر لحظه ای رو کرده ست